پاییز
باز هم پاییز دیگر .باز هم مرگ و باز غم از راه رسید .من تو را در گرمای تابستان از دست دادم در یک روز گرم تابستان .چه آرام رفتی و چه مظلومانه به من گفتی چیزی نیست آخرین حرفایت را هر روز زمزمه میکنم مادر بزرگ مهربانم تو گفتی خوب میشوم و می آیم اما پنج ماه شد تو که نیامدی .آخرین دیدارمان گفتم خوب میشوی تو گفتی تن شما سالم عزیزم من دلخوشیم تو بود گرمی دستانت را می خواهم .سجاده ات انتظار تو را می کشد .کی می شود باز ببینمت