سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یلدا

باورم کن

    نظر

راست گفتی چه زود گذشت .چه زود با هم بودنمان خاطره شد .چندین سال با خاطرات تنها یکسال با هم بودنمان طی شد راستی آیا ؟آن روزها به بی تو بودن می اندیشیدم ؟راستش نه ,من با تو خوش بودم بی تو بودن در ذهنم نبود تنها عشقت لانه داشت و بس .یادت هست چه با شور بر خیابان های شلوغ شهر موتور سوار بودی و من مسافرت بودم یادت هست چه محکم دستانت را می فشردم .عزیزم راستش چقد دوستت داشتم و چه زلال بود لبخند هایمان .اما گذشت !تنها یک روز می توانستم نشنیدن آهنگ صدایت را تحمل کنم .بی صبرانه گوش به تبسم هایت میدادم و خوش بودم .آمدم و دیدمت یادت هست چطور برای اولین بار دیدمت چه غریبانه آشنا شدی و عاشقت شدم و چه زود از کناره هم رفتیم .من و تو .یکی شدیم اما جدا افتادیم روحمان  برای پیدا شدن هم هر شب می گردد کاش بودی اما زندگی چه بی رحم است بین خواستن و شدن فرسنگ ها راه است.