سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یلدا

ای روزگار

    نظر

روزهایمان با هم گذشت با هم گفتیم و با هم از نبودن هایمان ترسیدیم. آمد روز نبودن و جدا شدیم با دیگری خندیدم اما قلبم بی تو درد گرفت با او زندگی کردم اما خوابهایم با تو بود خاطراتمان در دفتر زندگیم هر روز ورق می خورد و هر روز تو را می رنجاندم که زندگی بی تو را برگزیدم چه می دانی بی تو بر من چه گذشت چه می دانی چقدر در پی ات بودم و نیافتمت و حالا که آمدی باز ندارمت اما برو به هم دروغ نگوییم اگر می خواهمت هم خواستن چه سود